دوستش دارم

لبخندش را...

فریبی نه که هدیه ای می انگارم...

من همه ی سنگهایش را پرستیده ام و

آتش و

آب و خاکش را...

من آفتابش را پوشیده ام

و عصاره ماهتابش را

پیاله پیاله نوشیده ام

 

دوستش می دارم

زمینی که تو روی آن راه میروی...